نویسندگان

1 دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه شهید بهشتی تهران

2 دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه خوارزمی تهران

3 دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی، دانشگاه علامه طباطبائی ، تهران، ایران

چکیده

زمینه و هدف
کمردرد از عوامل اصلی ناتوانی عملکردی، کاهش کیفیت زندگی، ترس از درد و حرکت، کاهش کنترل حرکتی و غیبت از کار در بسیاری از کشورها شمرده می‌شود (1،2). اختلالات ناشی از کمردرد تک‌بعدی نیست و بسیاری از جنبه‌های زیستی، اجتماعی و روانی فرد را درگیر می‌کند. علت کمردرد می‌تواند شامل تغییر در سبک زندگی، محیط کاری، نداشتن تحرک بدنی، ضعف عضلانی و کاهش انعطاف‌پذیری ناشی از عدم تعادل عضلانی در کمپلکس کمری لگنی باشد (3). مدیریت فعلی کمردرد مزمن شامل گسترۀ وسیعی از درمان‌های مختلف است که شامل آموزش، درمان‌های دستی، دارویی، موبیلیزیشن، منیپولیشن، الکتروتراپی و تمرین‌درمانی است (4-6). با وجود انواع مداخلات درمانی شامل درمان‌های فیزیکی و ذهنی مختلف، اندازۀ اثر رویکردهای درمانی محافظه‌کارانه برای کمردرد مزمن غیراختصاصی کم تا متوسط بوده است که ممکن است به‌دلیل در نظر نگرفتن عوامل زیستی روانی اجتماعی چندبعدی و برنامه‌های تمرینی شخصی‌سازی‌شده برای بیماران باشد (7،8). رویکرد آموزش مکانیسم عصبی درد یک مداخلۀ درمانی جدید مبتنی بر رفتار شناختی است که سعی دارد با توضیح فیزیولوژی درد به بیمار جهت تغییر الگوهای شناختی ناسازگار حین فعالیت‌های عملکردی، درد و ناتوانی را کاهش دهد (9). با وجود پژوهش‌های بسیار با هدف افزودن آموزش سازوکار عصبی درد به مداخلات درمانی و تمرینات متعدد، هنوز جای سؤال باقی است که کاربرد این روش همراه با کدام‌یک از برنامه‌های تمرینی نتایجی بهتری بر بهبود درد، ناتوانی، عوامل روانشناختی و عملکردی در پی دارد. از این‌رو مروری بر پیشینۀ پژوهش در این زمینه ضروری به‌نظر می‌رسد و می‌تواند سبب بهبود پروتکل‌های درمانی کمردرد شود. بنابراین هدف از پژوهش حاضر مرور منابع در دسترس به‌منظور بررسی تأثیر افزودن آموزش سازوکار عصبی درد به برنامه‌های تمرینی بر درد، ناتوانی و عوامل روانشناختی در بیماران مبتلا به کمردرد مزمن است.
روش پژوهش
پژوهش حاضر از نوع مروری روایتی است. مقالات نمایه‌شده در پایگاه‌های اطلاعاتی مگیران، ایرانداک، پابمد، گوگل اسکالر، پدرو و اسکوپوس در فاصلۀ زمانی سال‌های 2010 تا 2024 بازیابی شد. کلیدواژه‌های انگلیسی به‌کاررفته شامل (("non specific chronic low back pain" OR "chronic low back pain" OR "back pain")) AND (("pain neuroscience education"OR  "pain education" OR "pain biology education" OR "pain neurophysiology education" OR "pain physiology education" AND (("training" OR "exercise therapy" OR "therapeutic exercise" OR "Physiotherapy" OR "exercise")) بود. معیارهای ورود به تحقیق شامل مقالات کارآزمایی بالینی معتبری که در بانک‌های اطلاعاتی مذکور نمایه شده بودند، مطالعات فارسی یا انگلیسی‌زبان، بیماران با شکایت از کمردرد مزمن غیراختصاصی، دامنۀ سنی 18 تا 70 سال و کسب امتیاز برابر یا بیشتر از 5 مطابق با مقیاس پدرو بود. اگر آزمودنی‌ها کمردرد با دلایل شناخته‌شده داشته باشند، ترکیب رویکرد آموزش علوم اعصاب درد با مداخلات فیزیوتراپی غیرفعال شامل درمان‌های دستی، موبیلیزیشن، منیپولیشن، دارودرمانی، ماساژدرمانی و دیگر مداخلات مجزا از تمرین‌درمانی و مطالعات تکراری به‌عنوان معیارهای خروج در نظر گرفته شدند. این پژوهش مطابق با موارد گزارش ترجیحی برای مرورهای نظام‌مند و فراتحلیل پریسما انجام گرفت.
یافته‌ها
در این تحقیق 11 مقاله یافت شد (تصویر 1). در یک تحقیق گروه کنترل صرفاً از آموزش علوم اعصاب درد استفاده کرده بود (10). برنامه‌های تمرینی شامل آب‌درمانی (11)، فیزیوتراپی مبتنی بر تمرین‌درمانی (5،12،13)، تمرینات هوازی و ثبات مرکزی (10)، کنترل حرکتی و بازآموزی پاسچرال (14)، کنترل حرکتی و ثبات مرکزی (8)، تمرینات کنترل حرکتی به‌صورت گروهی (4)، تمرینات کنترل حرکتی هدفمند شناختی (15) و تمرینات اصلاحی (16) و پیلاتس (17) بود. در هفت تحقیق کاهش چشمگیر درد در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد (8،11،13،4-16). در سه تحقیق با اینکه درد بهبود یافت، اما تغییرات بین دو گروه معنادار نبود (5،12،17). در نهایت، در تحقیقی تغییرات درد در گروه کنترل در مقایسه با گروه مداخله چشمگیرتر بود (10). در سه تحقیق کاهش چشمگیر ناتوانی در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد (4،14،16). در هشت تحقیق با وجود بهبود ناتوانی در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل، اما تغییرات بین‌گروهی معنادار نبود (5،8،10-17،13،15). در پنج تحقیق ترس از حرکت در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل بهبود چشمگیری داشت (12،14،5-16). در سه تحقیق با وجود بهبود بیشتر در گروه مداخله، اما تغییرات بین‌گروهی در ترس از حرکت معنادار نبود (10،11،17). در پژوهشی بهبود چشمگیر فاجعه‌سازی درد در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد (16). در سه تحقیق تفاوت معناداری در متغیر فاجعه‌سازی درد بین دو گروه وجود نداشت (12،13،17). در باور اجتناب از ترس در یک تحقیق بهبود چشمگیر (14) و در تحقیق دیگری بین دو گروه تفاوت معناداری وجود نداشت (4،13). در حساسیت مرکزی یک مطالعه بهبود چشمگیر در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل را نشان داد (15) و در تحقیقی تغییرات بین‌گروهی معنادار نبود (12). در متغیر خودکارامدی، در پژوهشی بهبود چشمگیری مشاهده شد (14) و در تحقیق دیگر بین دو گروه تفاوت چشمگیری وجود نداشت (4). همچنین در تحقیق دیگری گروه کنترل در مقایسه با گروه مداخله بهبود معنادارتری داشت (10). در نهایت در متغیر افسردگی، تفاوت معناداری بین دو گروه وجود نداشت، با این حال تغییرات گروه مداخله بیشتر بود (12).
بحث و نتیجه‌گیری
نتایج نشان داد که ترکیب رویکرد آموزش علوم اعصاب درد با برنامه‌های تمرینی در گروه مداخله سبب بهبود معنادار درد (8،11،13،4-16)، ناتوانی (4،16)، ترس از حرکت (5،12،15،16)، فاجعه‌سازی درد (16) و حساسیت مرکزی درد (15) می‌شود. در سایر پژوهش‌ها با وجود بهبود بیشتر در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل، اما تغییرات درد (5،12،17)، ناتوانی (5،8،10-17،13،15)، ترس از حرکت (10،11،17)، فاجعه‌سازی درد (12،13،17)، باور اجتناب از ترس (4،13)، افسردگی و حساسیت مرکزی درد (12) و خودکارامدی (4) معنادار نبود. متخصصان توانبخشی و حرکات اصلاحی می‌توانند از این پروتکل در درمان بیماران مبتلا کمردرد مزمن غیراختصاصی استفاده کنند. از محدودیت‌های پژوهش حاضر می‌توان به تفاوت در پروتکل تمرینات، زمان و دوز آموزش علوم اعصاب درد و عدم پیگیری اشاره کرد. پیشنهاد می‌شود در پژوهش‌های آینده ترکیب آموزش علوم اعصاب درد با مداخلات تمرینی در سایر آسیب‌های شایع (مثل زانودرد) بررسی شود.

کلیدواژه‌ها